نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

1920
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2020
    شماره عضویت
    42870
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    5
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

    سلام. من یه دانشجو هستم که با خواهرم تو یه خونه زندگی می کنیم تو شهر دیگه. دارم دیوونه میشم از دستش. اولا که فک کنم بیماری پارانویا داره چون به همه شک می کنه تو خیابون تو دانشگاه فک میکنه همه افتادن دنبالش و نگاهش میکنن... و بلند بلند با من طوری حرف میزنه که مردم بشنون و همش بددهنی میکنه.. منم کلی خجالت میکشم...تو خونه هم فک میکنه که دوربین گذاشتن همه جای خونه و همش به من گیر میده این لباسو نپوش از فلان مغازه خرید نکن و با دوستات حرف نزن و ... هر روز هم بعضی سوالاشو روزی سی چل بار می پرسه. میشینه از پنجره نگاه میکنه ببینه مردم بهش نگاه نمی کنن یا نه :| .گاهی هم داد میزنه تو دیوار طوری که همسایه مون بشنوه و بهش فحش میده. چون فک می کنه می خواد اذیتش کنه. کلا هم همش میاد میگه فلانی داشت پشت سر من حرف میزد. به فروشنده ی مغازه های اطراف تا هم دانشگاهی هاش به همه شک داره. کلا همه بیکار نشستن پشت سر ایشون حرف بزنن. حتی یه بار رفت پیش روانشناس به اونم شک کرد و دیگه نرفت....
    خب تا اینجاش من تا جایی که میتونم سعی میکنم محل نذارم و جواب ندم و اگه ممکن باشه تنهایی کل روزو میرم بیرون. مشکل بعدی اینه که خیلی سریع عصبانی میشه و هر چی دم دستش بیاد پرت میکنه و اصلا فک نمی کنه اون چی هست. چیزای شکستنی رو پرت میکنه. چندین بار هم منو محکم کتکم زده. خیلی هم هیکل گنده ای داره و قویه. تو اون لحظات من گریم میگیره و میرم بیرون تا شب برنمی گردم. وقتی برمی گردم یجوری دوستانه رفتار میکنه انگار نه انگار صبح باهام وحشی بود و الان هم همه چی رو فراموش کرده.
    من واقعا دیونه میشم. هر روزم با گریه و اعصاب خوردی میگذره...نمیتونم پدرمو راضی کنم که برم خوابگاه زندگی کنم... میگه نباید تنهاش بذارم... پدرم هم رفتارش شبیه خواهرمه اما نه به اون شدت.
    الان هم وضع درسیم خیلی بده. همش یه لحظه تصور خودکشی از جلوی چشمم رد میشه و احساس آرامش میده ولی بعد به خودم میگم فکرشم نکن پدر مادرم خیلی ناراحت میشن. چیکار کنم... به نظرتون مشکل قابل حلیه؟

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ساراااا نمایش پست ها
    سلام. من یه دانشجو هستم که با خواهرم تو یه خونه زندگی می کنیم تو شهر دیگه. دارم دیوونه میشم از دستش. اولا که فک کنم بیماری پارانویا داره چون به همه شک می کنه تو خیابون تو دانشگاه فک میکنه همه افتادن دنبالش و نگاهش میکنن... و بلند بلند با من طوری حرف میزنه که مردم بشنون و همش بددهنی میکنه.. منم کلی خجالت میکشم...تو خونه هم فک میکنه که دوربین گذاشتن همه جای خونه و همش به من گیر میده این لباسو نپوش از فلان مغازه خرید نکن و با دوستات حرف نزن و ... هر روز هم بعضی سوالاشو روزی سی چل بار می پرسه. میشینه از پنجره نگاه میکنه ببینه مردم بهش نگاه نمی کنن یا نه :| .گاهی هم داد میزنه تو دیوار طوری که همسایه مون بشنوه و بهش فحش میده. چون فک می کنه می خواد اذیتش کنه. کلا هم همش میاد میگه فلانی داشت پشت سر من حرف میزد. به فروشنده ی مغازه های اطراف تا هم دانشگاهی هاش به همه شک داره. کلا همه بیکار نشستن پشت سر ایشون حرف بزنن. حتی یه بار رفت پیش روانشناس به اونم شک کرد و دیگه نرفت....
    خب تا اینجاش من تا جایی که میتونم سعی میکنم محل نذارم و جواب ندم و اگه ممکن باشه تنهایی کل روزو میرم بیرون. مشکل بعدی اینه که خیلی سریع عصبانی میشه و هر چی دم دستش بیاد پرت میکنه و اصلا فک نمی کنه اون چی هست. چیزای شکستنی رو پرت میکنه. چندین بار هم منو محکم کتکم زده. خیلی هم هیکل گنده ای داره و قویه. تو اون لحظات من گریم میگیره و میرم بیرون تا شب برنمی گردم. وقتی برمی گردم یجوری دوستانه رفتار میکنه انگار نه انگار صبح باهام وحشی بود و الان هم همه چی رو فراموش کرده.
    من واقعا دیونه میشم. هر روزم با گریه و اعصاب خوردی میگذره...نمیتونم پدرمو راضی کنم که برم خوابگاه زندگی کنم... میگه نباید تنهاش بذارم... پدرم هم رفتارش شبیه خواهرمه اما نه به اون شدت.
    الان هم وضع درسیم خیلی بده. همش یه لحظه تصور خودکشی از جلوی چشمم رد میشه و احساس آرامش میده ولی بعد به خودم میگم فکرشم نکن پدر مادرم خیلی ناراحت میشن. چیکار کنم... به نظرتون مشکل قابل حلیه؟

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    مشاورین در اسرع وقت پاسخ شما رو میدن

  3. بالا | پست 3


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    Nov 2019
    شماره عضویت
    42303
    نوشته ها
    220
    تشکـر
    0
    تشکر شده 71 بار در 62 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

    با سلام خدمت شما
    دوست عزیز احساس آزردگی و فرسودگی و ناراحتی و اضطراب شما کاملا قابل درک است.
    با توجه به مواردی که توصیف کردید ایشان به احتمال زیاد از یک مشکل جدی رنج می برند.
    زندگی کردن شما با ایشان هم قطعا در بلند مدت آسیب زا خواهد بود مگر اینکه بدانید آگاهانه چگونه با او رفتار کنید.
    دقت کنید که مسلما شما اول از همه مسئول زندگی و سلامت خودتان هستید.
    قرار نیست اگر در کنار ایشان بودن برای شما فرسوده کننده باشد، این کار را حتما انجام دهید.
    ایشان بهتر است هرچه زودتر به یک متخصص اعصاب و روان مراجعه کنند و با دریافت تشخیص و داروی مناسب، تا حد زیادی علائمشن قابل کنترل خواهد بود.
    خود شما هم به یک روانشناس یا مشاور برای دریافت راهنمایی جهت کنارآمدن با ایشان مراجعه بفرمایید.
    اگر اقدامات لازم باعث بهتر شدن حال شما نشد به گزینه های دیگری به جز زندگی با ایشان فکر کنید.
    از به توصیه های دریافتی از پزشک ایشان و متخصص خودتان می توانید برای متقاعد کردن پدرتان استفاده کنید.
    فقط یادتان باشد اگر هیچ کاری نکنید و موضع منعل بگیرید، ممکن است کارکرهای شما کاهش بیشتری پیدا کند و بیشتر آسیب ببنید.
    اگر تصمیم به ماندن در کنار ایشان را داشتید باید این اقدام با مراقبت کافی از خودتان صورت گیرد.
    برای تصمیم گیری بهتر در این زمینه نیز می توانید از مشاورتان راهنمایی لازم را دریافت نمایید.

  4. کاربران زیر از moshaver-editor بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    احساسات شما قابل درک می باشد زندگی کردن در این شرایط می تواند برای هردوی شما مشکلات روحی و آسیب های اجتماعی را به همراه داشته باشد بهتر است در این مورد با خانوادیتان صحبت کنید چون ممکن است ایشان بینش لازم را نسبت به مشکلات خود نداشته باشد و به همین صحبت های شما را نیز تایید دیدگاهای خود بداند پس بهتر است از وارد شدن به دیدگاهای ایشان خوداری کنید با توجه به توضیحات شما بله امکان اختلال شخصیت پارانوئید وجود دارد اما اگر ایشان توهم و یا هذیان نیز داشته باشند ممکن است اختلال شخصیت پارانوئید تغییر کند و تشخیص گذاری دیگر مناسب باشد به همین دلیل بدون مصاحبه بالینی کامل نمی توان در مورد ایشان نظری بیان کرد.
    نگرانی شما برای خانواده قابل درک می باشد اما نیاز است این مشکلات بیان شود چون با این شدت برای خود ایشان و شما آسیب زیادی وجود دارد .
    در کنار این موراد علایم خود شما نیز از اهمیت برخوردار می باشد چون با توجه به کاهش عملکرد درسی و افکار خودکشی علایم خودتان و شرایط روحیتان نیاز به بررسی دارد و در این مسیر با توجه به جذابیتی که از خودکشی بیان می کنید یک زنگ خطر برای شما محسوب می شود پس بهتر است خودتان نیز به صورت حضوری به روان درمان درمانگر و یا شناخت درمانگر مراجعه داشته باشید تا بتوانیم در این زمینه در اول به بهبود شرایط روحی خودتان کمک کنیم تا بتوانید شما نیز به خانوادیتان کمک کنیم.
    درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354304

  6. کاربران زیر از ravanshenas-therapy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ساراااا نمایش پست ها
    سلام. من یه دانشجو هستم که با خواهرم تو یه خونه زندگی می کنیم تو شهر دیگه. دارم دیوونه میشم از دستش. اولا که فک کنم بیماری پارانویا داره چون به همه شک می کنه تو خیابون تو دانشگاه فک میکنه همه افتادن دنبالش و نگاهش میکنن... و بلند بلند با من طوری حرف میزنه که مردم بشنون و همش بددهنی میکنه.. منم کلی خجالت میکشم...تو خونه هم فک میکنه که دوربین گذاشتن همه جای خونه و همش به من گیر میده این لباسو نپوش از فلان مغازه خرید نکن و با دوستات حرف نزن و ... هر روز هم بعضی سوالاشو روزی سی چل بار می پرسه. میشینه از پنجره نگاه میکنه ببینه مردم بهش نگاه نمی کنن یا نه :| .گاهی هم داد میزنه تو دیوار طوری که همسایه مون بشنوه و بهش فحش میده. چون فک می کنه می خواد اذیتش کنه. کلا هم همش میاد میگه فلانی داشت پشت سر من حرف میزد. به فروشنده ی مغازه های اطراف تا هم دانشگاهی هاش به همه شک داره. کلا همه بیکار نشستن پشت سر ایشون حرف بزنن. حتی یه بار رفت پیش روانشناس به اونم شک کرد و دیگه نرفت....
    خب تا اینجاش من تا جایی که میتونم سعی میکنم محل نذارم و جواب ندم و اگه ممکن باشه تنهایی کل روزو میرم بیرون. مشکل بعدی اینه که خیلی سریع عصبانی میشه و هر چی دم دستش بیاد پرت میکنه و اصلا فک نمی کنه اون چی هست. چیزای شکستنی رو پرت میکنه. چندین بار هم منو محکم کتکم زده. خیلی هم هیکل گنده ای داره و قویه. تو اون لحظات من گریم میگیره و میرم بیرون تا شب برنمی گردم. وقتی برمی گردم یجوری دوستانه رفتار میکنه انگار نه انگار صبح باهام وحشی بود و الان هم همه چی رو فراموش کرده.
    من واقعا دیونه میشم. هر روزم با گریه و اعصاب خوردی میگذره...نمیتونم پدرمو راضی کنم که برم خوابگاه زندگی کنم... میگه نباید تنهاش بذارم... پدرم هم رفتارش شبیه خواهرمه اما نه به اون شدت.
    الان هم وضع درسیم خیلی بده. همش یه لحظه تصور خودکشی از جلوی چشمم رد میشه و احساس آرامش میده ولی بعد به خودم میگم فکرشم نکن پدر مادرم خیلی ناراحت میشن. چیکار کنم... به نظرتون مشکل قابل حلیه؟
    سلام
    اگه بزارین برین خوابگاه زندگی کنین چه اتفاقی میفته؟

    یعنی پدرتون چیکار میکنه؟
    چه عکس العملی نشون میده؟
    ته تهش میخواد چی بشه؟

    اینطور که از خواهرتون میگین شدیدا بیماره و علاج بیماریش احتمالا شاید دست روانشناس یا روانپزشک باشه
    میگم شاید چون خیلی وقتا اینجور بیماریها نیاز به سالها مراجعه پیگیر به روانپزشک و مصرف دارو دارن که بتونن کمی و تا حدودی کنترل بشن

    ضمنا خواهر شما که حتی به روانشناس بدبین بوده و نخواسته درمان رو ادامه بده!

    نمیشه الکی خوش خیال باشیم
    واقعیت همینه و چاره ای جز پذیرفتنش نیست

    زندگی شما با خواهرتون مساویست با فرسایش جسم و روان شما
    پس لزومی نداره به خودتون ستم کنین
    و پدر شما هم اختیاردار شما نیست که تعیین کنه شما کجا و با کی زندگی کنین

    یه قاعده ای وجود داره که میگه افراد سالم نباس قربانی افراد مستضعف و معیوب بشن بلکه اگه لازم باشه برعکسش باید اتفاق بیفته
    افراد دارای مشکلات روانی
    مشکلات شخصیتی
    افرادی که جاه طلب نیستن
    افراد احمق و ارمانگراهای پوشالی
    همگی در زمره طبقه مستضعف جامعه هستن و دیگران هرگز نباس قربانی مستضعفین بشن
    چون که قدرتمندان وارثان حقیقی زمین هستن

    اگه فقط همین پاراگراف اخری حرفامو دریابین یعنی که اصل مطلب رو دریافتین
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  8. کاربران زیر از delvapas2000 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ساراااا نمایش پست ها
    سلام. من یه دانشجو هستم که با خواهرم تو یه خونه زندگی می کنیم تو شهر دیگه. دارم دیوونه میشم از دستش. اولا که فک کنم بیماری پارانویا داره چون به همه شک می کنه تو خیابون تو دانشگاه فک میکنه همه افتادن دنبالش و نگاهش میکنن... و بلند بلند با من طوری حرف میزنه که مردم بشنون و همش بددهنی میکنه.. منم کلی خجالت میکشم...تو خونه هم فک میکنه که دوربین گذاشتن همه جای خونه و همش به من گیر میده این لباسو نپوش از فلان مغازه خرید نکن و با دوستات حرف نزن و ... هر روز هم بعضی سوالاشو روزی سی چل بار می پرسه. میشینه از پنجره نگاه میکنه ببینه مردم بهش نگاه نمی کنن یا نه :| .گاهی هم داد میزنه تو دیوار طوری که همسایه مون بشنوه و بهش فحش میده. چون فک می کنه می خواد اذیتش کنه. کلا هم همش میاد میگه فلانی داشت پشت سر من حرف میزد. به فروشنده ی مغازه های اطراف تا هم دانشگاهی هاش به همه شک داره. کلا همه بیکار نشستن پشت سر ایشون حرف بزنن. حتی یه بار رفت پیش روانشناس به اونم شک کرد و دیگه نرفت....
    خب تا اینجاش من تا جایی که میتونم سعی میکنم محل نذارم و جواب ندم و اگه ممکن باشه تنهایی کل روزو میرم بیرون. مشکل بعدی اینه که خیلی سریع عصبانی میشه و هر چی دم دستش بیاد پرت میکنه و اصلا فک نمی کنه اون چی هست. چیزای شکستنی رو پرت میکنه. چندین بار هم منو محکم کتکم زده. خیلی هم هیکل گنده ای داره و قویه. تو اون لحظات من گریم میگیره و میرم بیرون تا شب برنمی گردم. وقتی برمی گردم یجوری دوستانه رفتار میکنه انگار نه انگار صبح باهام وحشی بود و الان هم همه چی رو فراموش کرده.
    من واقعا دیونه میشم. هر روزم با گریه و اعصاب خوردی میگذره...نمیتونم پدرمو راضی کنم که برم خوابگاه زندگی کنم... میگه نباید تنهاش بذارم... پدرم هم رفتارش شبیه خواهرمه اما نه به اون شدت.
    الان هم وضع درسیم خیلی بده. همش یه لحظه تصور خودکشی از جلوی چشمم رد میشه و احساس آرامش میده ولی بعد به خودم میگم فکرشم نکن پدر مادرم خیلی ناراحت میشن. چیکار کنم... به نظرتون مشکل قابل حلیه؟

    سلام

    دوست گرامی توی تاپیکتون به طور غیر مستقیم به مشکلاتتون اشاره کردین و بیشترین تمرکزتون روی اعتیاد به تلگرام و فضای مجازی بود به طوری که عملکر مطلوب رو در زمینه تحصیلی از شما سلب کرده بود
    والان درمورد علت اصلی مشکلاتتون گفتین که از تظرمن هم ریشه مشکلات شما در رفتار پدر و خواهرتونه !

    دوست گرامی مشکل داربودن خواهرتون واضحه و شما نمیتونین در ایشون تغیری ایجاد کنید مگر اینکه خودشون بامیل ورغبت برای درمان به روانشناس مراجعه کنه ودرنهایت برای دریافت دارو به روانپزشک ارجاع بشه

    واما شما !
    باتوجه به شرایط فعلی اگر در این موقعیت ادامه بدی مطمئن باش فقط هر روز بیشتر از روز قبل مستعد افسردگی و......میشی و اعصابت خورد میشه و تکرار این روند ( رفتار خواهرتون باشما )
    فقط و فقط برای یک فردی سالم ( شما) ضرر آفرین خواهد بود

    قبلا هم توی تاپیک سابقتون بهتون گفتم که مواردی ازجمله اعتیاد به فضای مجازی به خاطر عدم تفریح و سرگرمی مناسب و حتی عدم نشاط کافی در بستر خانوادس که خودتون هم تاکید کردین

    اگر خاطرتون باشه حتی شما دچار فراموشی شده بودین واین کاملا واضح بود !

    حالا به نظرت باید برای مسئله به این مهمی اقدام کنی یا نه ؟

    به نظرمن هرچه زود تر پدرت رو متقاعد کن تا شرایط رو به صورت زندگی مبرا از خواهرت براتون محیا کنه و از بودن باخواهرت پرهیز کن ! اگر خدایی نکرده یه وسیله طرف شما پرت کرد و به چشمت اصابت کرد چیکار میکنی ؟ ! !

  10. 2 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2020
    شماره عضویت
    42870
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    5
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    سلام

    دوست گرامی توی تاپیکتون به طور غیر مستقیم به مشکلاتتون اشاره کردین و بیشترین تمرکزتون روی اعتیاد به تلگرام و فضای مجازی بود به طوری که عملکر مطلوب رو در زمینه تحصیلی از شما سلب کرده بود
    والان درمورد علت اصلی مشکلاتتون گفتین که از تظرمن هم ریشه مشکلات شما در رفتار پدر و خواهرتونه !

    دوست گرامی مشکل داربودن خواهرتون واضحه و شما نمیتونین در ایشون تغیری ایجاد کنید مگر اینکه خودشون بامیل ورغبت برای درمان به روانشناس مراجعه کنه ودرنهایت برای دریافت دارو به روانپزشک ارجاع بشه

    واما شما !
    باتوجه به شرایط فعلی اگر در این موقعیت ادامه بدی مطمئن باش فقط هر روز بیشتر از روز قبل مستعد افسردگی و......میشی و اعصابت خورد میشه و تکرار این روند ( رفتار خواهرتون باشما )
    فقط و فقط برای یک فردی سالم ( شما) ضرر آفرین خواهد بود

    قبلا هم توی تاپیک سابقتون بهتون گفتم که مواردی ازجمله اعتیاد به فضای مجازی به خاطر عدم تفریح و سرگرمی مناسب و حتی عدم نشاط کافی در بستر خانوادس که خودتون هم تاکید کردین

    اگر خاطرتون باشه حتی شما دچار فراموشی شده بودین واین کاملا واضح بود !

    حالا به نظرت باید برای مسئله به این مهمی اقدام کنی یا نه ؟

    به نظرمن هرچه زود تر پدرت رو متقاعد کن تا شرایط رو به صورت زندگی مبرا از خواهرت براتون محیا کنه و از بودن باخواهرت پرهیز کن ! اگر خدایی نکرده یه وسیله طرف شما پرت کرد و به چشمت اصابت کرد چیکار میکنی ؟ ! !
    بله اون موقع فک نمی کردم این مسئله یه بیماریه.. کمی هم خودم دوست نداشتم بگم نمی دونم چرا....فک نمی کردم دلیلش این باشه...
    قبلا هم به صورتم چیز محکمی پرتاب کرده... و دماغم شکست و بابام منو برد دکتر و اونجا بلندبلند تو مطب گفت با خواهرش دعوا کرده منم کلی خجالت کشیدم
    مامانم میگه که تحمل کن و محل نذار منم همین کارو میکنم ولی در درون خیلی ناراحت وعصبانی میشم.
    اما باید بگم خواهرم هر لحظه اینطور نیست. مثلا یهویی خیلی بیش از حد مهربون میشه و وقتایی که خونه رو چند ساعتی ترک میکنم زنگ میزنه میگه که بیا حوصلم سر رفت و کلا اتفاقای قبلی یادش میره. یه کم هم خودم ناراحت هستم که در آینده بالاخره چی میشه... تا آخرش همینطوری میمونه یا نه؟
    فعلا تصمیم گرفتم هر چه زودتر خودم برم پیش روانشناس. شاید خواهرمو هم راضی کنم که بره روانشناس.

  12. بالا | پست 8


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ساراااا نمایش پست ها
    بله اون موقع فک نمی کردم این مسئله یه بیماریه.. کمی هم خودم دوست نداشتم بگم نمی دونم چرا....فک نمی کردم دلیلش این باشه...
    قبلا هم به صورتم چیز محکمی پرتاب کرده... و دماغم شکست و بابام منو برد دکتر و اونجا بلندبلند تو مطب گفت با خواهرش دعوا کرده منم کلی خجالت کشیدم
    مامانم میگه که تحمل کن و محل نذار منم همین کارو میکنم ولی در درون خیلی ناراحت وعصبانی میشم.
    اما باید بگم خواهرم هر لحظه اینطور نیست. مثلا یهویی خیلی بیش از حد مهربون میشه و وقتایی که خونه رو چند ساعتی ترک میکنم زنگ میزنه میگه که بیا حوصلم سر رفت و کلا اتفاقای قبلی یادش میره. یه کم هم خودم ناراحت هستم که در آینده بالاخره چی میشه... تا آخرش همینطوری میمونه یا نه؟
    فعلا تصمیم گرفتم هر چه زودتر خودم برم پیش روانشناس. شاید خواهرمو هم راضی کنم که بره روانشناس.

    سلام دوست گرامی

    حس شما برای من کاملا قابل درکه و میتونم شمارو درک کنم
    شما توی شرایطی منزجر کننده گیر هستین !
    وتوانایی دفاع از خود و اعتماد به نفس شمارو سلب کردند!
    ودر عین این روال هرچیزی که براشون جنبه درست داره رو به شما تحمیل میکنن !
    دوست گرامی باید چیکار کنی ؟

    ببین خانواده چیزی نیست که بتونی بهشون بی احترامی کنی و در برابرشون تند خو باشی
    به شما پیش نهاد میدن ترک موقعیت کن و این راه درسته اما درصورتی که شما توانایی مالی برای نقل مکان ندارین و وابسته مالی هستین و نیاز به ساپورت پدرتون دارین چطور میتونید مستقل باشین ؟
    از طرفی هم پدرتون رفتارش و نظرش رو تغیر نمیده و مطلقا متقده که شما و خواهرتون دریک مکان س************ت کنید
    خب درحال حاضر باید چیکار کنی ؟
    به نظرم تند خویی کردن و ناسازگاری کردن تنها باعث میشع پدرت از اینکه شما ادامه تحصیل بدین منصرف بشه و شما رو به اتفاق خواهرت به شهرتون تغیر مکان میده !
    درواقع مشکل حل نمیشه ( رفتار خواهرت ) بلکه دوچندان میشه و نمیتونی فارغ تحصیل بشی و در نتیجه شاغل بشی

    به نظرم باید با رفتار درست به خواهرت کمک کنی میدونم سخته میدونم انگار نمیشه میدونم طاقت فرساست میدونم خودتم نیاز به تنوع داری و حتی ممکنه گنجایش ایجاد تغیر در خواهرت نداشته باشی
    اما سعی کن با خواهرت مهربون باشی ایشون قربانی خشونت شده قربانی اذیت شده قربانی کم بود محبت شده ! پس شما ترکش نکن
    شما رهاش نکن
    ببین اونوقتی که باهات حرف میزنهو باهات صمیمیه یعنی بهت نیاز داره پس بدون اگر در رفع بیماری های روحیش کمکش کنی اونم میتونه برات دوست و همدم مناسبی بشه

    این رفتار و جرف جبر گرانه هست که میگه انسان های معیوب قربانی انسان های سالم بشن !
    یکم فکر کن و با مشکلات با یاری خدا بجنگ و بدون پیروز میشی

    خاطرم نیست قبلا این سوالو کردم ازت یا نه؟

    اما آیا پدرت شمارو کتک میزنه ؟
    خواهرت رو چطور ( گذشته / حال ) ؟
    سایر افراد خانواده چه نظری نسبت به رفتارهای پدرت دارن ؟

  13. کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2020
    شماره عضویت
    42870
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    5
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    سلام دوست گرامی

    حس شما برای من کاملا قابل درکه و میتونم شمارو درک کنم
    شما توی شرایطی منزجر کننده گیر هستین !
    وتوانایی دفاع از خود و اعتماد به نفس شمارو سلب کردند!
    ودر عین این روال هرچیزی که براشون جنبه درست داره رو به شما تحمیل میکنن !
    دوست گرامی باید چیکار کنی ؟

    ببین خانواده چیزی نیست که بتونی بهشون بی احترامی کنی و در برابرشون تند خو باشی
    به شما پیش نهاد میدن ترک موقعیت کن و این راه درسته اما درصورتی که شما توانایی مالی برای نقل مکان ندارین و وابسته مالی هستین و نیاز به ساپورت پدرتون دارین چطور میتونید مستقل باشین ؟
    از طرفی هم پدرتون رفتارش و نظرش رو تغیر نمیده و مطلقا متقده که شما و خواهرتون دریک مکان س************ت کنید
    خب درحال حاضر باید چیکار کنی ؟
    به نظرم تند خویی کردن و ناسازگاری کردن تنها باعث میشع پدرت از اینکه شما ادامه تحصیل بدین منصرف بشه و شما رو به اتفاق خواهرت به شهرتون تغیر مکان میده !
    درواقع مشکل حل نمیشه ( رفتار خواهرت ) بلکه دوچندان میشه و نمیتونی فارغ تحصیل بشی و در نتیجه شاغل بشی

    به نظرم باید با رفتار درست به خواهرت کمک کنی میدونم سخته میدونم انگار نمیشه میدونم طاقت فرساست میدونم خودتم نیاز به تنوع داری و حتی ممکنه گنجایش ایجاد تغیر در خواهرت نداشته باشی
    اما سعی کن با خواهرت مهربون باشی ایشون قربانی خشونت شده قربانی اذیت شده قربانی کم بود محبت شده ! پس شما ترکش نکن
    شما رهاش نکن
    ببین اونوقتی که باهات حرف میزنهو باهات صمیمیه یعنی بهت نیاز داره پس بدون اگر در رفع بیماری های روحیش کمکش کنی اونم میتونه برات دوست و همدم مناسبی بشه

    این رفتار و جرف جبر گرانه هست که میگه انسان های معیوب قربانی انسان های سالم بشن !
    یکم فکر کن و با مشکلات با یاری خدا بجنگ و بدون پیروز میشی

    خاطرم نیست قبلا این سوالو کردم ازت یا نه؟

    اما آیا پدرت شمارو کتک میزنه ؟
    خواهرت رو چطور ( گذشته / حال ) ؟
    سایر افراد خانواده چه نظری نسبت به رفتارهای پدرت دارن ؟
    ممنون الان احساس میکنم جواب واقع گرایانه تری گرفتم
    فک کنم اصلا نمی تونم با عذاب وجدان تنها گذاشتن خواهرم زندگی کنم. اگه یه وقت به خودش آسیب بزنه چی...؟
    ولی خب در جواب حرفای بدبینانه اش نمی دونم چی بگم...

    پدرم وقتی بچه بودم ما رو میزد الان منو نمیزنه البته چون جلوش کار اشتباهی نمی کنم و اگه دعوام کنه میگم چشم و بحث نمیکنم ولی خواهرم با پدرم بحث میکنه و همدیگه رو میزنن بیچاره مامانم حرص میخوره.
    پدرم گاهی مامانمو هم میزنه ولی مثل خواهرم بعضی اوقات خوب هست رفتارش.

    به قول شما باید یه کم محبت کنم و حوصله به خرج بدم .

  15. بالا | پست 10


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ساراااا نمایش پست ها
    [SIZE=4]ممنون الان احساس میکنم جواب واقع گرایانه تری گرفتم
    فک کنم اصلا نمی تونم با عذاب وجدان تنها گذاشتن خواهرم زندگی کنم. اگه یه وقت به خودش آسیب بزنه چی...؟
    ولی خب در جواب حرفای بدبینانه اش نمی دونم چی بگم...

    پدرم وقتی بچه بودم ما رو میزد الان منو نمیزنه البته چون جلوش کار اشتباهی نمی کنم و اگه دعوام کنه میگم چشم و بحث نمیکنم ولی خواهرم با پدرم بحث میکنه و همدیگه رو میزنن بیچاره مامانم حرص میخوره.
    پدرم گاهی مامانمو هم میزنه ولی مثل خواهرم بعضی اوقات خوب هست رفتارش.

    به قول شما باید یه کم محبت کنم و حوصله به خرج بدم .


    خواهش میکنم

    ببین دوست گرامی وقتی که خواهرت حرفای بدبینانه میزنه باید واکنش خنثی بهش بروز بدی این خیلی بهش کمک میکنه تا بتونه یواش یواش این روند رو ترک کنه
    رد کن وبگو که هیچ کس باهاش دشمنی نداره و فقط این طوری فکر میکنه همین !

    همین طور که خودت هم عنوان کردی خواهرت شرایط بد روحی داره و پدرت باهاش به زور و کتک رفتار کرده این وسط خواهرت مکانیزم دفاعی گرفته و دربرابر خشونت پدرت خشونت کرده وچون این روند طولانی مدت بوده این رفتار خشونت آمیز برای خواهرت تثبیت شده والان همه چیز دست خودش نیست

    اتفاقا این دوری از جون منزل میتونه به خواهرت کمک کنه اما درصورتی که شماهم بهش کمک کنی

    حالت های خشن پدر و خواهرت دائم نیست واتفاقا یه جاهایی مهربون یا نسبتا مهربون میشن
    واین بیانگر این هست که مشکلات این دونفر برای اینه که راهکارهای حل مسائل رو بلدنیستند و فرانگرفتن مشکلات رو باروش های مناسب و فارغ از تنش هم میشه حل و فیصله داد

    میدونم خیلی سخته و زمان بره و باعث اذیت شما میشه

    اما باصبر و رفتار مهربون و عاطفی با خواهرت میتونی این روند مختل رو پالایش کنی

    خواهرت در زمان هایی که خوبه چه حرفایی باهات میزنه ؟
    آیا تابه حال از گذشته ابراز غصه ناراحتی یا تنفر کرده ؟

  16. 2 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2020
    شماره عضویت
    42870
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    5
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از دست هم خونه ایم دارم دیوونه میشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    خواهش میکنم

    ببین دوست گرامی وقتی که خواهرت حرفای بدبینانه میزنه باید واکنش خنثی بهش بروز بدی این خیلی بهش کمک میکنه تا بتونه یواش یواش این روند رو ترک کنه
    رد کن وبگو که هیچ کس باهاش دشمنی نداره و فقط این طوری فکر میکنه همین !

    همین طور که خودت هم عنوان کردی خواهرت شرایط بد روحی داره و پدرت باهاش به زور و کتک رفتار کرده این وسط خواهرت مکانیزم دفاعی گرفته و دربرابر خشونت پدرت خشونت کرده وچون این روند طولانی مدت بوده این رفتار خشونت آمیز برای خواهرت تثبیت شده والان همه چیز دست خودش نیست

    اتفاقا این دوری از جون منزل میتونه به خواهرت کمک کنه اما درصورتی که شماهم بهش کمک کنی

    حالت های خشن پدر و خواهرت دائم نیست واتفاقا یه جاهایی مهربون یا نسبتا مهربون میشن
    واین بیانگر این هست که مشکلات این دونفر برای اینه که راهکارهای حل مسائل رو بلدنیستند و فرانگرفتن مشکلات رو باروش های مناسب و فارغ از تنش هم میشه حل و فیصله داد

    میدونم خیلی سخته و زمان بره و باعث اذیت شما میشه

    اما باصبر و رفتار مهربون و عاطفی با خواهرت میتونی این روند مختل رو پالایش کنی

    خواهرت در زمان هایی که خوبه چه حرفایی باهات میزنه ؟
    آیا تابه حال از گذشته ابراز غصه ناراحتی یا تنفر کرده ؟
    مثلا سلام میده منم چون از دستش ناراحت بودم جواب نمی دم میگه ببخشید غلط کردم و ...
    یا میپرسه دوستم داری؟ یا مثلا خوابیدم میاد دست میزنه پتومو میکشه بهم میگه چرا میخوابی تنها میشم.. خب شما بودین حرص نمیخوردین...؟

    تقریبا 50 درصد مواقع از گذشته غر میزنه که همکلاسای دانشگاهش اینطور بودن اونطور بودن. من یه بار رفته بودم دانشگاهش خیلی هم بچه های خوبی بودن. یعنی میگم نسبت به گذشته هم بدبین هست.

    بعضی وقتا میگه فلانی کارای منو کپی کرد و ... در حالی که اینطور نیست! ولی از طرفی هم تو کارای خیلی ساده اصلا اعمتاد به نفس نداره همش از من میپرسه... مثلا یه لباس می خواد بپوشه صد بار میپرسه اینو بپوشم یا نه؟ مخالفت هم بکنم با نظرش عصبانی میشه(بعضا).
    خیلی هم به سروصدا حساسه مثلا یه صدای کوچیک از کوچه بیاد (مثلا یه موتور رد شه یا صدای بازی بچه ها) خیلی عصبانی میشه فحش میده (اونا نمیشنون البته. تو خونه منظورمه). در حالی قبلش اصلا من متوجه نشده بودم اگه نمی گفت.
    خب در چنین مواقعی چی بگم..؟


    فک کنم تو مواقع مهربونش اگه رفتارمو محبت آمیز کنم یواش یواش هم اون رفتارش بهتر بشه بتدریج.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دیوونه شدم؟؟؟
    توسط Sepideh79 در انجمن وسواس فکری - عملی
    پاسخ: 17
    آخرين نوشته: 12-30-2019, 01:58 AM
  2. دارم دیوونه میشم؟
    توسط DaaDGaaR در انجمن وسواس فکری - عملی
    پاسخ: 13
    آخرين نوشته: 12-19-2015, 03:36 PM
  3. شک به همسرم داره دیوونم میکنه
    توسط azadeh60 در انجمن سایر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-05-2015, 12:52 PM
  4. دیوونه خوش شانس
    توسط elham70 در انجمن خارجی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 06-24-2015, 12:00 PM
  5. دارم دیوونه میشم
    توسط Alisbi در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 10-15-2014, 11:53 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد